محل تبلیغات شما

یک روح در چند جسم

فصلپنجم

(ملاقاتبا ژاکلین رابرتز)

یک روح در چند جسم

قسمت اول

سارا و مینا به همراه جوزف در اتاق دکتر کریستوفنشسته بودند. دکتر کریستوف سر نیمه تاسش را خاراند و گفت : باور نکردنیه . اینچیزی که شما می گید منو یاد یه موضوعی می ندازه . شاید چنین چیزی راجع به شماحقیقت داشته باشه مینا خانم.

مینا و سارا نگاهی به یکدیگر انداختند؛ هیچ یکمتوجه منظور دکتر نشده بودند. مینا پرسید: منظورتون چیه ؟. چه موضوعی؟

دکتر کریستوف دست هایش را زیر چانه اش زد  و به مینا خیره شد . پوست دکتر کریستوف همچونپوست خانم ها ظریف و لطیف می نمود.

-        یعنی شایدشما.  بذارید اینطوری بهتون بگم . یهنظریه ای درباره روح انسان ها وجود داره . ساده بگم . می گن روح انسان بعد ازمرگ دوباره به بدن فرد دیگه ای بر می گرده.

سارا خندید و گفت: هه. شما که این خرافات رو باورنمی کنید .- با تردید پرسید- می کنید؟!

دکتر به صندلی اش تکیه داد و دست به سینه نشست.

-        بهتره اجازهبدید کامل توضیح بدم خانم جوان.- سارا سر به زیر انداخت و دکتر ادامه داد- من کهنگفتم روح سرگردان خانم رابرتز رفته تو بدن دوستتون . اگه اینو می گفتم می شدگفت خرافاته. بذارید واضح بگم. فرض کنید فردی می میره. اون وقت چه بلائی سرروحش میاد؟. روح فقط از جسم جدا میشه . از طرف دیگه یه جسم نوزاد در رحم مادردرحال شکل گرفتنِ. و روح اون فردی که قبلاً مرده وارد این جسم تازه میشه .یعنی جسم نوزاد. یعنی یه زندگی جدید.

سارا با تعجب پرسید: منظورتون اینه که . مینا .همون ژولیا رابرتزِ؟!. من درست فهمیدم؟!

دکتر دوباره دستانش را  زیر چانه اش زد و به مینا خیره شد و گفت:ممکنه. و اگه اینطور باشه . الان ژولیا رابرتز با جسم جدیدش رو به روی من نشسته.

مینا گفت: اما من. یک ماه بعد از مرگ ژولیارابرتز به دنیا اومدم . اگه اینطور باشه که شما می گید . تو این یک ماه چهبلائی سر روح اومده؟. روح کجا بوده؟

دکتر کریستوف در حالی که به صندلی اش تکیه می دادگفت: خب هیچ کس نمی دونه که دقیقاً چه روندی طی میشه تا روح دوباره به جسم تازه ایبر گرده. شاید یه جایی مثل برزخ وجود داشته باشه. شاید مدتی جایی می مونه تاخاطرات جسم قبلی رو فراموش کنه.

لحظه ای همه به فکر فرو رفتند و سکوت اتاق را فراگرفت و تنها صدای افکارشان بود که با هر یک حرف می زد.

دکتر کریستوف سکوت را شکست: البته این فقط یه نظریهاست . خیلی از دانشمندان از لحاظ علمی با دلایل و استدلالات خودشون ثابتش کردن وخیلی از دانشمند های دیگه ردش کردن. هر کدوم از این دو دسته هم دلایل و استدلالهای خودشونو دارن.

مینا پرسید: خودتون چطور دکتر؟. نظر شما چیه؟

-        استدلال هایهر دسته منطقیه . به هیچکدوم نمیشه خرده گرفت. اما فکر می کنم که حقیقت داشتهباشه . تا حالا در جاهای مختلف دنیا مورادی این چنینی پیدا شده .که اشخاصگذشته فرد دیگه ای رو به خاطر می آوردن و در آخر معلوم می شده که احتمالاً روحفردی در گذشته وارد جسم تازه ای شده. و این یعنی . این احتمال وجود داره کهشما مینا خانم . ژولیا رابرتز باشی.

جوزف که تا آن لحظه حرفی نزده بود ، با همان حالتبی تفاوت همیشگی اش و همان لحن خشکش ، رو به مینا گفت: البته این یه احتماله. واحتمال به معنای واقعیت نیست. تو شاید ژولیا رابرتز باشی . شایدم نباشی.هنوز به طور حتم یقین نداریم.

مینا معترضانه گفت: اما افکار من چی؟.خوابهامو چیمیگید؟ . احساسمو.

جوزف میان حرفش پرید: خب شاید تحت تأثیر داستانزندگی اون قرار گرفتی. واسه همین چنین افکاری به سرت زده.

مینا همچنان معترضانه گفت: اولین باری که عکس جوزفرو دیدم چی؟ اون موقع که اطلاعاتی درباره خوزه و ژولیا نداشتم.

جوزف محکم گفت: شاید قبلاً عکسشو دیده بودی و اونلحظه یادت نیومده . شایدم روح یه نفر دیگه در جسم تو باشه که خوزه رو دیده. شایدژولیا نباشه.چه کسی می دونه.

برای لحظه ای همه دوباره به فکر فرو رفتند.

چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم

نویسندگی (طبق نظرات خوانندگان)

طنز اندر کاخ همایونی (مولانای بی خدا)

مینا ,روح ,دکتر ,جسم ,یه ,شاید ,دکتر کریستوف ,ژولیا رابرتز ,رو به ,به مینا ,داشته باشه

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Rickey's receptions پژوهش سرای دانش آموزی نواندیشان ، ناحیه 2 خرم آباد اطلاعات ورزشی و دوربین مدار بسته hooveyze قلب شکسته poeharddicco naricalto evflagunol cunstusacco هیئت عشاق العباس (ع) زیباشهر