طنز اندر کاخ همایونی
مشکل مردم
اندر کاخ همایونیپادشاه به تخت سلطنتیش تکیه زده بود . که ناگهان صدای هم همه مردم را شنید. بهسرعت از جابلند شده و از پنجره به جمعیت کثیری که جلوی درب ورودی کاخ جمع شدهبودند نگاه کرد . جمعیت فریاد های ناهماهنگی را معترضانه سر داده بودند؛ اماپادشاه چیزی از حرف هایشان متوجه نمی شد. فضول الدوله به سرعت وارد شد و نفس نفسن گفت: اعلی حضرتا.
پادشاه به سرعت بهسمت او برگشت و گفت: چه شده فضول الدوله؟.این جمعیت ماقابل درب کاخ ما چه میکنند؟
-مردم از اوضاع فعلیمملکت شکایت دارند.
پادشاه لبهندی زد ودرحالی که به سمت تختش می رفت گفت: عیب ندارد.لاف زن الممالک را بفرستیدسراغشان.یک تعداد دروغ سر هم کند و وعده بدهد . حتماً صدایشان خواهد خوابید.
فضول الدوله با ترسگفت: اما مردم اینبار خیلی عصبانی هستند. بعید است با دروغ های لاف زن الممالکآرام شوند. می ترسم به محض باز شدن درب کلخ.وارد شوند و به یکباره کاخ را باخاک یکسان کنند.
پادشاه با آرامش خاصیبه تختش تکیه زد و گفت: مردم چنین حماقتی نمی کنند .چون می دانند که اگر چنینکنند سر و کارشان با شمشیر سربازان است.ضمناً لاف زن الممالک هم وزیر زیرکیاست.آکیو اش بالاست. می داند چه کند.
فضول الدوله پرسید:آیکیو؟!.آیکیو دیگر چیست؟
پادشاه گفت: ما گفتیمآیکیو؟!.نمی دانم . منظورم این است که جناب وزیر زیرک است.می داند چه کند کهصدای مردم بخوابد.پس نترس و به سراغ لاف زن الممالک برو.با ما کاری نداشته باش.قاطی کردیم.
فضول الدوله پرسید:چه چیز را با چه چیز قاطی کردید؟
پادشاه با عصبانیتگفت: امرم را اطاعت کن.آرامشم را بهم نزن
***
مردم معترضانه فریادمی زدند، ردب کاخ باز شد و در آستانه رد لاف زن الممالک ایستاده بود ؛ با فریادگفت: چه شده است ای مردم؟
مرد میانسالی از دلجمعیت جلو آمد و گویی سر دسته جمعیت باشد گفت: ما به اوضاع این مملکت اعتراضداریم.
و مردم هم پشت حرفشرا گرفتند که : ما اعتراض داریم.اعتراض داریم.
لاف زن و الممالک بادست آنها را به سکوت واداشت و گفت: به چه چیز این مملکت اعتراض دارید .مملکت ماکه گل و بلبل است.
مرد میانسال گفت:کدام گل و بلبل جناب؟.کدام گل و بلبل؟.ما سال ها پیش که به خاطر پدر مرحوم شاهشورش کرده ایم را فراموش نکرده ایم.
لاف زن الممالک گفت:شما برای رهایی ازظلم و استبداد پادشاه قبلی شورش کردید. مگر غیر از این است.
-رهایی از ظلم واستبداد .رهایی از پرداخت مالیات های گزاف .ما برای آزادی هم جنگیدیم .
-لب مطلب را بگو.
-اما اوضاع ما بهتراز گذشته نیست .زن های ما آزادی ندارند.به خاطر ظلم و استبداد پدر مرحومپادشاه و خودش .مردم جرأات حرف زدن ندارند.
لاف زن الممالک کهآتش مردم را شعله ور دید گفت:من که اکنون به عنوان وزیر مملکت ایستاده ام تا حرفهای شما را بشنوم .
مرد گفت: پسبشنو.مگر نه اینکه پدر مرحوم پادشاه به ما قول آب و برق مجانی دادند.پس چهشد؟.ما تن به پرداخت ماهیانه 2 سکه نقره دادیم . اما به فاصله یک ماه این مبلغچندین برابر شده و از 2 سکه نقره به پنج سکه طلا رسیده.این دیگر چه اوضاعی است؟
-درد شما این است؟
-ما درد های دیگر همداریم.بی پولی.بی کاری.عدم امنیت و آزادی .
و فریاد مردم دوبارهبه هوا خواست.
لاف زن الممالک گفت:من به شما قول می دهم که این مبلغ را کاهش دهیم.
صدای مردم خوابید واو ادامه داد: مبلغ را از 5 سکه طلا به 4 سکه طلا و پنج سکه نفره میرسانیم.نظرتان چیست؟
باز هم مردم فریاند و لاف زن الممالک گفت: باشد.باشد.به 4 سکه طلا کاهش می دهیم.یک سکهکامل کاسته شد.
این بار مردم فریادشادی سر دادند ، اما مرد میانسال سعیمی کرد آن ها را آرام کند تا بقیه مشکلاتشانهم بر طرف شود ، اما مردم شادمانه می گفتند: درود بر جناب وزیر.پادشاه زنده باد.
و کم کم جلوی درب کاخرا خلوت کردند و فقط مرد میانسال تنها مقابل درب کاخ باقی ماند و به لاف لممالک گفت: اما مشکلات دیگر چه می شود؟
لاف زن الممالک گفت:چه می گویی مرد.نگاهی به این مردم بیانداز- و به مردم که شادمانه دور می شدنداشاهر کرد- به نظر نمی اید که آنها مشکل دیگری داشته باشند.
مرد گفت: اما.
وزیر میان حرفش پرید:نصیحتی دوستان برایت دارم.این مردم وقتی کمی از یکی از مشکلاتشان حل می شود تماممشکلاتشان را فراموش می کنند.بار بعد اگر خواستی افرادی را برای اعتراض مقابلدرب کاخ جمع کنی . از افراد عاقل تری استفاده کن.البته اگر فرد عاقلی در اینمملکت پیدا کردی.
این را گفت واردمحوطه کاخ شد ، و پادشاه را مقابل خود دید، پادشاه گفت: شنیدم که گفتی پنج سکه رابه 4 سکه کاهش می دهی . پس تکلیف تفریحات من در کاخ چه می شود؟
وزیر گفت: نگراننباشید. ماه بعد پنج سکه از آن ها خواهیم ستاند و اگر اعتراضی کردند می گوییم کههمه قیمت همه چیز بالا رفته . ما هم که فقط یک سکه اضافه کردیم نه بیشتر.
پادشاه خندید و گفت:آفرین بر هوش و ذکاوتت.
چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم
مردم ,پادشاه ,زن ,الممالک ,سکه ,لاف ,لاف زن ,زن الممالک ,الممالک گفت ,چه می ,سکه طلا ,فضول الدوله پرسید
درباره این سایت