محل تبلیغات شما

یک روح در چند جسم

فصل دوم

(فرانسه)

قسمت چهارم

مینا دست سارا را گرفت و بهسرعت به سمت آن مرد رفت . مردِ کت و شلواری ، پایش را روی پایش انداخته بود وچشمانش را بسته بود و مشغول تاباندن سبیل پوآرویی اش بود؛ البته چهره اش هم بیشباهت به هرکول پوآرو نبود ؛ با این تفاوت که برعکس پوآرو که طاس بود،  این مرد موهای و پر و جو گندمی اش را فرق ازبغل باز کره بود.

مینا گفت:سلام آقای جوزف.

آقای جوزفآهسته چشمانش را باز کرد و نگاهی به مینا و سارا انداخت ؛ بعد نگاهش را به سمتمیزی که سوزان پشت آن نشسته بود برگرداند و با آرامش خاصی گفت: این جور وقتا دوراون میز خیلی شلوغ میشه . مثل اینکه یه میز چوبی بی ارزش .به خاطر آدمی کهپشتش نشسته ارزشمند میشه.

مینا و ساراهم نگاهی به آن میز انداختند.

مینا لبخندیزد و گفت : حق با شماست.- بعد سریع به آقای جوزف نگاه کرد- ببخشید. ما یه سؤالیاز شما داشتیم.

جوزف سرش رابه سمت مینا برگرداند و نگاهش کرد ، درنگاهش آرامش موج می زد ، شاید هم بی تفاوتیبود.

سارا آهسته درگوش مینا گفت: این چرا اینجوریه؟. الان یعنی تو می تونی سوالتو بپرسی یا نه؟

میناآرام  گفت: سکوت علامت رضاست . پس میپرسم -رو به جوزفگفت آقای جوزف می خواستم

جوزف به نرمیمیان حرفش پرید.

-        اهل اینجانیستید . نه؟

مینا پرسید:از لهجه مون فهمیدید. یا زبونی که با هم حرف می زدیم؟

-        نگاهتون مثل فرانسویها نیست. نگاه جامعه دیگه ای رو با خودتون دارید.

-        ایرانی هستیم.

-        تو یه نویسندهای؟

مینا متعجبانهپرسید: از کجا فهمیدید؟!- جوزف در جواب فقط لبخند زد پس مینا ادامه داد- در بارهیه نویسنده از شما سؤال داشتم. خوزه کارتاگول.

جوزف با نگاهشگویی از مینا می پرسد چه سؤالی دارد ، پس مینا پرسید: خب می خوام بدونم اون چه جورآدمی بوده.

جوزف با آنهیکل لاغر و نحیفش به آرامی ایستاد و گفت: با من بیاید.

-        کجا؟

-        مگه نمی خوایجواب سؤالتو بگیری؟( این را گفت و آهسته به راه افتاد)

مینا داشتدنبالش می رفت که سارا دستش را گرفت و او را به سمت خود کشید.

-        کجا داری میری؟

-        مگه نشنیدی چیگفت؟

سارا با لحنیکه به نصیحت شباهت داشت گفت: واقعاً می خوای بری دنبالش؟! اون مرد یه جوریه. فکرمی کنی قابل اعتماده؟!

-        برای گرفتنجواب سؤالمون مجبوریم بریم (این جمله را با جدیت گفت و به سرعت رفت)

سارا بلندگفت: سؤالمون یا سؤال تو؟. ای بابا صبر کن (و به دنبالش دوید)

چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم

نویسندگی (طبق نظرات خوانندگان)

طنز اندر کاخ همایونی (مولانای بی خدا)

مینا ,جوزف ,         ,سارا ,یه ,سمت ,به سمت ,آقای جوزف ,و به ,را به ,پس مینا

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سکوت شب troguattimi استرس استرس استرس خبری ورزشی flatexbatsa میلاد افشین torbullfondbo Aria cactus onclarerun Meagan's style