یک روح در چند جسم
فصل دوم
(فرانسه)
قسمت دوم
سارا و مینا چمدان به دست وارد اتاق هتل شدند.اتاقهتل بزرگ و شیک و لوکس بود ، فقط دو تا ازدیوار هایش تمام پنجره بود و رو به رویآن 2 تخت خواب سفید تک نفره با ملحفه ای نرم و قهوه ای و بالشت هایی به رنگسفید-قهوه ای و با طرح ببری قرار داشت ؛ پشت تخت مبلمان قهوه ای ساده و شیکی بهچشم می خورد و رو به رویش یک تلوزیون ال سی دی بود.
مینا به سرعت روی مبل نشست ،انگار دیدن چنین اتاقیبرایش عادی شده باشد ؛ اما سارا با تعجب توأم با هیجان نگاه می کرد ؛ چمدان را دمدر رها کرد و به سمت پنجره ها رفت ؛ از پنجره نمای شهر و واضح تر از اّن برج ایفلپیدا بود .سارا با لبخند به برج ایفل چشم دوخته بود که مینا گفت : کار خوبی کردیکه همراهم اومدی . حداقل واسه روحیه ات خوبه.
سارا با شنیدن حرف مینا به سمت وی رفت و روی مبل روبه روی مینا نشست و گفت : راستم می گی دختر. ترس هواپیما ارزش دیدن همچین جاییرو داشت .خب حالا بگو ببینم .نقشه ات چیه؟. باید چی کار کنیم؟
مینا نگاهی به ساعت دیواری اتاق انداخت .
- بایدبخوابیم. ساعت دوازده شبه.
سارا به مینان چشم غره ای رفت ؛ پس مینا گفت: خب. فردا ساعت 8 صبح خانم سوزان فروید می خواد از کتابش رو نمایی کنه. فردا صبحمی ریم پیشش . پس الان باید بخوابیم . تا فردا بتونیم ساعت شیش صبح از خواببلند شیم.
- 6 صبح؟!.دیر تر نمیشه؟
- نه خیر . ماباید زود بیدار شیم . تا آماده بشیم و صبحانه بخوریم شده هفت. تا برسیم به محلرونمایی ساعت شده هشت. ما باید همون ساعتا اونجا باشیم تا بتونیم ببینیمش .
- چی می خوایازش بپرسی؟.فکرشو کردی؟
مینا در حالیکه از جا بلند می شد گفت: بله. فکرشو کردم –درحالی که به سمت یکی از تخت ها می رفت ادامه داد- حالا پاشو بگیریم بخوابیم.چراغم خاموش کن.
اما ساراسرجایش نشسته بود و فکر می کرد.
چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم
مینا ,سارا ,؛ ,ای ,رو ,ساعت ,سارا با ,به سمت ,رو به ,قهوه ای ,می کرد
درباره این سایت