محل تبلیغات شما

طنزانه عیدانه

آجیل بخریمیا بخوریم

از مدرسه برگشتم خونه؛ بله منهمیشه از مدرسه بر می گشتم خونه ؛ کلاً تو مدرسه اتفاق خاصی نمی افتاد اما تو خونهمون دم عیدی کلی ماجرا داشتیم .از مدرسه اومدم خونه دیدم مادرم با اون دستپاچگیهای همیشگیش وایساده و منتظر منه.

_ علیک سلام.زودباش .زودباش لباساتودربیار ناهارتو بخور باید زودتر مشقت رو بنویسی .بعد از ظهر باید با بابات بریآجیل و شیرینی بخری.

_ وا.چرا من باید باهاش برم؟

_ خب واسه اینکه کمکش کنی و آجیل ها روبگیری دستت ساناز خانم.

بله ، من نمی دونم دخترشونم یاحمّالشون. می خواستم اعتراض کنما، اما حوصله نوازشای مامان ، به شیوه چماق بهدستان برره رو نداشتم.

داشتم به همین چیزا فکر می کردمکه یهو مادرم گفت: خاک وچوک .چه جسارتا.

نمی دونم از کجا فهمید دارم به چیفکر می کنم اما چماقش رو در آورد ‌و افتاد دنبالم .

بلاخره عصر شد و من و بابام رفتیماز در خونه بیرون ؛ البته پدرم برای خرید شب عید و من برای باربری.

بابام وقتی وارد شیرینی فروشی شدیه مقدار شیرینی خرید و دید مغازه دار داره خیلی تعریف آجیل هاشو می کنه ، پس گفت:از کجا معلوم که این آجیلا خوب باشه؟

مغازه دار گفت : خب امتحانشکن.البته باید پول هر یه دونه که امتحان می کنی رو بدی.

بابام گفت: بهتره پول یه دونه روبدم و امتحان کنم تا اینکه یک کیلو بخرم و آخرم خراب از آب در بیاد.

خلاصه بابام یه دونه پسته و داشتخورد و گفت: اَه. اینکه تلخه

_ اِ.حتما اون یه دونه اینجوری بوده.یکی دیگه وردار.

پدرم یکی دیگه ورداشت .اینبار لاییه بادوم زمینی رو باز کرد و دید کرم داره توش می لوله.

مغازه دار گفت: حتماً این گونیاینطوریه.از اون یکی گونی بردار.

باورتون نمی شه بابام از همه کیسهها آجیل خورد و امتحان کرد اما یا خراب بود ، یا سیاه بود ، یا تلخ و یا کرمو.

آخر که می خواستیم بریم ، بابامپول شیرینی ها رو حساب کرد ، اما مغازه دار گفت: پول آجیل چی؟

بابام گفت: اونا که همه اش خراببود.

_ بالاخره شما خوردی.کاری نداریم خراببود یا سالم.حالا چون شمایی کمتر بده.

بابام حسابی کفری شده بود، چون۳۰_۴۰ هزار چوب بابت آجیل های تلخی که خورده بود پول داد و آخرم آجیل نخرید‌.

از مغازه که اومد بیرون یه یاروییتحت تأثیر برره جلو اومد و یقه بابام رو گرفت: هی.پول وَده.

_چی؟!

_ پول زور وَده.

بابام که یه نفر رو نیاز داشت تاحرسشو سرش خالی کنه ، با یه بادمجون پای چشم طرف از خجالتش در اومد.

 

چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم

نویسندگی (طبق نظرات خوانندگان)

طنز اندر کاخ همایونی (مولانای بی خدا)

رو ,یه ,بابام ,آجیل ,، ,پول ,یه دونه ,دار گفت ,مغازه دار ,از مدرسه ,خراب بود

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Franklin's life صبروآرامش فیلیپین جهاد نرم derichecsaa geotairito Consuelo's memory mp4 فایل اکی مرجع فروش و خرید انواع پایان نامه ، تحقیق ، مقاله ، پروژه ، ترجمه ، پاورپوینت ، انواع طرح های کسب و کار و ... بهینه سازی سایت | بهینه سازی وب سایت | سئو