طنمه عیدانه
قرعه کشی بانک
دو سه روز مونده بود به سیزدهبدر ، اما به جز خونه بزرگترا جای دیگه ای نرفته بودیم . خدا بگم اداره بابامو چیکار نکنه با این عیدی دادنشون. تو همین فکرها بودم که یهو بابای همیشه عبوس من بایه لبخند دندون نمای گنده رو صورتش ، وارد خونه شد. چند لحظه به من و مامان خیرهشد و منتظر بود تا ازش بپرسیم چی شده.
منم که فضول،جلو رفتم و سریعپرسیدم : چیه بابا؟ خوشحالی.
- بایدم خوشحال باشم .شانسمون زده.تو قرعه کشی بانک برنده شدیم.
مامانم با خوشحالی از جا پرید وگفت: چی بردیم؟ خونه؟
- نه.
ماشین؟
- نه بابا
- سکه؟
- اونم نه.پول بردیم خانم . پولبردیم .
داشتم بال در می آوردم: پس میتونیم بریم مسافرت.
- آره. فقط باید فکر کنیم کجا بریم.
هر سه تا دور هم نشستیمو شروعکردیم به نظر دادن.
من گفتم: پاریس.
- نه دخترمپاریس نمی شه.
مامانم گفت: چرا اتفاقا منم تاحالا پاریسو ندیدم.خوب میشه ها.
- نه پولمون اونقدر نیست.
- خب بریم ترکیه.
- نه اونقدرم پول نداریم.
- قشم چطور؟
- نمیشه.
- کیش چطور.
- اصلاً
مامانم با عصبانیت گفت: مرد مگهتو چقدر پول بردی که هر جا رو می گیم ، می گی پولت نمی رسه؟.نگو به خاطر ۱۰۰ چوباینقدر ذوق مرگ شدی که باور نمی کنم.
- نه ۱۰۰۰ چوب بیشتر نبردیم . با اینپولم نهایتاً یکی دو روزی بریم شمال.اما کاچی بعض هیچی.
اولش لب و لوچه ام آویزون شد،اما پیش خودم فکر کردم می تونست بدتر از این باشه و اصلاً هیچجا نریم،نه؟
چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم
بریم ,پول ,، ,چی ,تو ,نمی ,با این ,کشی بانک ,پول بردیم ,قرعه کشی ,اونقدرم پول
درباره این سایت