محل تبلیغات شما
تو که اینقدر پول داری.
شنیده بودم مَمّد حسابی پولدار شده ، از وقتی بچه بودیم و باهم گرگم به هوا بازی می کردیم تاحالا ندیده بودمش.
همین دیروز بود که آدرسشو از یکی از بچه محلا گرفتم . شنیدم که می گفت اینقدر پولدار شده که نمی دونه با پولاش چی کار کنه. اما من این اوخر اینقدر بدهی بالا آروده بودم که بدهی دونم پاره شده بود.
خلاصه امروز تصمیم گرفتم که برم سراغش تا هم به رفیق قدیمیم سر بزنم و هم شاید یه پولم دستی بهم بده؛ بلکه از شر این بدهی ها خلاص شم.
وقتی رفتم به اون آدرس، باور نکردم که اینجا خونه یه آدم ثروتمند باشه .اولش فکر کردم آدرسو اشتباهی اومدم ، اما وقتی از یه کی که از اون دور و برا رد می شد پرسیدم ، گفت همینجاس.
تو برّ بیابون یه خرابه همینجوری افتاده بود، انگار یه بنای تاریخی باشه که بالای یه قرنه ترمیمش نکردن . جلور رفتم تا در بزنم ، اما در و پیکری نداشت ، وارد شدم و چند بار بلند گفت: ممد.یالله .سلام. کسی اینجا نیست؟.ممد.
از تو یکی از اون دالونا یه پسر با موهای دسته جارویی و سر و صورت پر از ریش و پشم و یه کت شلوار لی بیرون پرید.
- شما کی هستی؟
مِن مِن کنان گفتم: اکبرم. دنبال ممد اومدم.
پسره طوری که موهاش خیلی هم بهم بریزه، آروم از بغل موهاش دستی بهشون کشید و گفت: من سامی ام . البته قدیما ممد صدام می کردن. اون واسه قدیم بود.الان اگه کسی ممد صدام کنه – دست به کمر زد و هیکل لاغر مردنیشو باد کرد و گفت- گردنشو می شم.
یه نیگا بهش کردمو گفتم: ممد خودتی؟
- سامی.
- منو شناختی؟
- نه.
- بابا منم .اکبر . اکبر جزغاله.
مثل فنر ، با نیش باز بالا و پایی پرید و آخرم منو بغل کرد.
- خیلی خوشحالم می بینمت پسر.بیا .بیا بریم تو. ولی سه نکنیا . جلو اونا سامی صدام کن.
- جلوی کیا؟
- بیا خودت می بینی.
رفتیم تو اون دالونی که ممد ازش بیرون اومده بود ، دیدم یه مشت دختر و پسر که همهشون مثل الان ممد عجیب و غریب بودن زل زن و دارم به ما نیگا می کنن. عجیب تر از همه این بود که اون دالون درست مثل یه اتاق شکیل ، شیک و پیک بود، دیوارای نافرمش کاغذ دیواری طلائی داشت . یه کاناپه طلائی و یه راحتی طلائی هم وانجا وسط اتاق بود. رو یکی از اون دیوارا هم یه تابلوفرش کوچولو دیده می شد. یه یارویی هم پشت سه پایه دوربین فیلمبرداری وایساده بود. پیش خودم خیال کردم که ممد حتماً بازیگر شده ، وگرنه این همه آدم و اون دورربین اونجا چی کار می کرد . تنها مسئله ای که با عقلم جور در نمی اومد دخترهای سرباز با لباسای دکلته بودن. نکنه رژیم عوض شده بود که من خبر نداشتم.
ممد منو معرفی کرد: بچه ها این دوستم اکبره.
یارو که پشت دوربین بود گفت: لال شو آشغال. زودباش بیا اینجا دیر شد.
ممد یه نیگا به من کرد و گفت: اکبر همیجا باش و هیچی نگو . تا دو دیقه دیگه کارم تموم میشه.
منم همونجا وایسادم و نیگا کردم. فیلمبرداری شروع شد ، ممد رو کاناپا لم داده بود و یکی از اون دخترا داشت نوازشش می کرد . رو میزم دسته دسته پول بود . دوربین اود رو پولا و ممد گفت: می خواید اینقدر پولدار بشید؟. می خواید این همه پول داشته باشید؟. بهتون یاد می دم .
لپ تاپشو از رو میز برداشت و گفت: تو این سایت شرط بندی کنید. منم همینطوری پولدار شدم.روزی 30-40 میلیون پول در میارم . نیگا 10 میلیون گذاشتم.نیگا. نیگا داره می ره بالا. پولم شد15.حالا 20.حالا 40 میلیون با ده میلیون .چهل میلیون پول در آوردم.
یهو ذوق کرد ، بالا و پایین پرید ، جوگیر شد و لپ تاپو شکست، دختره بالا سرش گفت: لپ تاپو چرا شکستی ؟
گفت: می خرم. صد تا لپ تاپ دیگه هم می خرم.
پسره پشت دوربینیه کات داد و یقه ممد گرفت و بلندش کرد و گفت: چرا لپ تاپو شیدی آشغال ؟
ممد گفت: آخه .اینجوری طبیعی تر بود. 
یه سیلی جانانه نثار ممد شد . بعد همه گذاشتن رفتن. رفتم سراغ ممد و گفتم: چی شد پسر.چرا اینطوری شد. جریان چیه؟
ممد گفت: هیچی .
یه نیگا بهپولای رو میز کردم و گفتم: من اومده بودم ازت پول قرض بگیرم. تو که اینقدر پولداری چرا بادیگارد نمی گیری؟. چرا از اینا کتک می خوری؟
- هه.اومدی پول قرض بگیری؟. پس بگو چرا اومدی سراغم.
- فکر بد نکن . تو که اینقدر پولداری. چی ازت کم میشه به منم کمک ؟
- اگه منظورت پولای روو میزه که باید بگم اینا فقط به درد چهارشنبه سوری می خوره. تقلبیه . من ویدئو می سازم تا بگم این بازی شرطبندی بازی خوبیه . اما پسر پولم کجا بود. همه فکر می کنن مایه دارم. اما کی می دونه واقعیت چیه.
دوزاریم افتاد که داره از چه راهی پول بخور نمیرش رو در میاره، واسه همین ولش کردم تا این تو حال خودش باشه.

چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم

نویسندگی (طبق نظرات خوانندگان)

طنز اندر کاخ همایونی (مولانای بی خدا)

یه ,ممد ,، ,تو ,پول ,اون ,و گفت ,از اون ,تو که ,یکی از ,که اینقدر

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

snorablaco شرکت تعاونی در دهه 1370 الی 1380 مرجع ماشین آلات صنایع چوب پایگاه مقاومت شهید زمانی روستای خلیل کلا نیاز مطالب اینترنتی thropsirojob پایان نامه ها Charles's life چراغ خواب شلمن