محل تبلیغات شما

ارباب حلقه ها رو ندیدم

من یه داداش کوچیکدارم که بعد از پخش کامل فیلم ارباب حلقه ها به دنیا اومده، منظورم اینه که خیلیکوچیکه و ارباب حلقه ها رو ندیده، تقریباً هفت – هشت- ده- یازده سالشه. درست نمیدونم و در جواب سوالی که همین الان از ذهنتون رد شد باید بگم که بله میشه خواهریسن برادرش رو ندونه.

خلاصه یه روز مادرماز فیلم ارباب حلقه ها براش تعریف کرد و داداشم فکر کرد که وای ، چقدر این فیلمباید قشنگ باشه، البته اون همیشه فکر می کنه هر حرفی مامان می زنه درسته، حتی اگهغلط باشه . اصلاً یه درصد هم فکر نکیند که منظورم این فیلم مسخره بود، چون من خوشمنمیاد که نباید همه هم خوششون نیاد.

پدرم تصمیم گرفت کهاون فیلم رو دانلود کنه و براش پخش کنه و وقتی این کار رو کرد، من گفتم: این اینفیلمو هیچ وقت ندیدم داداش . اصلاً خوشم نمیاد. پس بهتره من برم تو اتاقم.

رفتم تو اتاق وداداشم با بقیه خانواده مشغول تماشا شدن ، من بعد از چند دقیقه از اتاق اومدمبیرون که یه لیوان آب بخورم که شنیدم مادرم میگه: میبینی . این پیرمرده اسمشگاندولفِ . اون یکی پیرمرده هم دوستشه . اون از اول فیلم اصلاً آدم بدی نیست.بعداً آدم بدی میشه.

من گفتم: نه خیرمامان .این یارو از همون اول آدم بدیه. الان گاندولف رو زندانی می کنه و با هممبارزه می کنن.

بعد تو فاصله ای کهمن رفتم آب بخورم دقیقاً همون اتفاق افتاد و داداشم با دیده شک بهم نگاه کرد ، پسمن گفتم: باور کن من تاحالا این فیلمو ندیدم.

اینو گفتم و رفتم .دوباره بعد از چند دقیقه اومدم بیرون تا برم دستشویی که یه صحنه از فیلم رو دیدم وگفت: الان این فرودو میوفته زمین و حلقه اشتباهی میره تو دستش . بعد می ره یهجای تاریک و یه چشم بزرگ قرمز تماشاش می کنه و میگه((هووو. من همه جا میبینمت. من همیشه دارم می بینمت. من کلاً خیلی آدم بینایی هستم))

اینو می گم و می رمدستشوی و وقتی بر می گردم داداشم میگه: دقیقاً همون شد که تو گفتی.

وقتی می بینم بازمبهم مشکوک شده می گم: باور کن راست می گم. من تاحالا این فیلمو ندیدم.باورتنمیشه از مامان بپرس.

مامانم میگه: راستمیگه بابا. اون موقع ها هم نیگا نمی کرد.

بعد دوباره بهتلویزیون نگاه می کنم و می گم: الان این لباس سیاه های اسب سوار میان فرودو و دارو دسته اش رو تو خواب بکشن ، اما اون ها اینجا نیستن و یه جای دیگه ان. تیرشونبه سنگ می خوره.

اینو می گم و می رمتو اتاقم .بعد از چند دقیقه می شنوم که صدای تلویزیون قطع شده وبعد داداشم میادسراغم و با عصبانیت میگه: هی.تو مگه نگفتی این فیلم رو ندیدی. پس چطوری از لحظهلحظه فیلم خبر داری.

می گم : به خدا اگهمن یه بارم این فییلمو دیده باشم

داداشم سرشو می گیرهو می گه: دیگه دارم دیوونه می شم.

می خندم و میگم: تورو خدا دیوونه نشو.الان بهت می گم.

نمی ذاره جمله ام روتموم کنم: زود باش بگو.زودباش.

می گم: دیدی الان اومدمورفتم دستشویی یا یه آبی خوردم. قدیمیا هم همین بود. می اومدم رد شم که یهصحنه اش رو می دیدم. من این فیلمو گذری دیدم .

اینو گفتم و خندیدم وداداشم هم خنده اش گرفت.

چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم

نویسندگی (طبق نظرات خوانندگان)

طنز اندر کاخ همایونی (مولانای بی خدا)

رو ,یه ,فیلم ,تو ,گم ,داداشم ,می گم ,ارباب حلقه ,حلقه ها ,بعد از ,و می

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Akharin sokhan Thelma's style ubmittuso كتابفــــــروشی فـــــــــــردوسی اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها advolcoaner هنرمندان شات آو - مطلب اکیپ ادیتورا حامیان محیط زیست