محل تبلیغات شما

ماجراهای سامی

اینقسمت

(ازاین مشاورا)

تو دفتر مشاور مدرسه ( آقای کَرَمی) نشسته بودیم .نمی دونستیم آقای کرمی چی می خواد بهمون بگه . پیش خودم فکرکردم ، نکنه به خاطراین کلیدی که برداشتیم یا چه می دونم ، تحویل ندادنش به دفتر مدیر ، تنبیه مون کنهیا به دفتر گزارش بده تا نمره انضباطمون کم بشه . وقتی دیدم بچه ها دارن بهم چپ ،چپنگاه می کنن فهمیدم اونا هم دارن به همین فکر می کنن و بعلاه حسابی ازم شاکی ان.اما با لبخندی که آقای کرمی روی صورتش داشت بعید می دونم که چنین چیزی باشه . بعداز چند لحظه سکوت که برای ما بچه ها صد سال طولکشید آقای کرمی گفت: به این که دانشآموزانی مثل شما تو این مدرسه هستن افتخار می کنم.

من و بچه ها حسابی جا خورده بودیم. یعنی داشت مسخرهمی کرد؟ ادامه داد: بچه ها حرفاتونو تو راهرو شنیدم .کامران. تو واقعاً باهوشیو اطلاعاتت هم خیلی زیاده . رامتین تو هم واقعاً تخیل شگفت انگیزی داری . واما تو سامان . تو راهرو که خیلی چنگی به دل نمی زدی .اما از معلم ها شنیدم سرکلاس خیلی مزه می پرونی خواستم ازخودم دفاع کنم اما اجازه نداد نه. ایناصلاً بد نیست. یه جوک برام بگو.

یه کم فکر کردمو با تردید گفتم: یه روز یه معتادهمی ره حموم و بعد پسرشو صدا می زنه و می گه: پِشَر . برو واشَم اون ماشین شَرتراشی رو بیار می خوام باهاش ریشَمو اِشلاح کنم.

آقای کرمی دستشو می گیره رو دلش و شروع می کنه بهخندیدن ، بچه ها هم با حفظ حیا ریز و قایمکی خندیدن.

آقای کرمی خودشو کنترل کرد و گفت: عالی بود. عالی.خب پسرا بگید بینم. واسه این استعداد هاتون چه فکری دارین؟

من گفتم: راستش ما وبلاگ نویسیم.

آقای کرمی گفت: چه عالی. آدرس وبلاگ ها تونوبگید.

رفت سراغ گوشیش و یکی یکی وبلاگ ها مونو چک کرد .یه کم هم مطالب رو خوند و بعد گفت: خب واسه چی وبلاگ می نویسید ؟ هدفتون چیه؟

کامران گفت: راستش هم می نویسیم هم که سر گرم بشینو سراغ بازی هایی که وقتمونو می گیره نریم . و هم اینکه مطلبمون برای مردم مفیدباشه و اونا رو سرگرم کنه . و هم اینکه می خوایم شغلمون باشه و ازش پول دربیاریم . البته از طریق تبلیغ گرفتن.

آقای کرمی گفت: عالیه که تو این سن و سال به فکراینجور کار ها هستین. اما خیلی ها به وبلاگ نویسی امیدی ندارن.

رامتین گفت: ما امید داریم آقا . من که همینالانم دارم خودمو تو ماشین صفر کیلومترِ مدل بالام و خونه ی جادویی ام می بینم.

آقای کرمی لبخندی زد و گفت: یکی از عوال مؤثر درموفقیت داشتن امیدِ . اما این کافی نیست.

من و بچه ها به همدیگه نگاه کردیم و بعد دوباره بهآقای کرمی خیره شدیم.

آقای کرمی سه تا کاغذ از دفترچه یادداشت کوچیکی کهروی میزش بود کند و همونطور که داشت تند تند روی اونها چیزی  می نوشت گفت: درست شنیدید . این کافی نیست.شما باید درباره اینکه چطوری وبلاگ نویسی کنید یا اینکه وبلاگ به درد چه مطالبی میخوره . یا مثلاً چطوری کتاب بنویسید تحقیق کنید. اطلاعات کسب کنید و حتی برایاینکه بهتر بنویسید باید کلاس برید بعد بههرکدوممنون یکی از کاغذ ها رو داد و گفت: برید به سوی پیشرفت و موفقیت.

روی کاغذ ها، آدرس چند وب سایت و بلاگ وکتاب رونوشته بود و همینطور افرادی که کلاس نویسندگی و وبلاگ نویسی دارن  به اضافه شماره تلفن هاشون رو روی کاغذ ها نوشتهبود.

می گما . خدا رو شکر که ما همچین مشاور باحالیداریم . فکر کنم خیلی از مدرسه ها ندارن. کم کم دارم بوی موفقیت رو حس میکنم، والبته بوی مستقل شدن رو.

چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم

نویسندگی (طبق نظرات خوانندگان)

طنز اندر کاخ همایونی (مولانای بی خدا)

ها ,آقای ,کرمی ,رو ,هم ,تو ,آقای کرمی ,بچه ها ,کرمی گفت ,و بعد ,وبلاگ نویسی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یاریگران زندگی اداره آموزش و پرورش شهرستان خاش برقکار،شهریار،شهرک اندیشه،فردیس، 09387237829 زندان خاطرات ! دانلود فیلم و سریال و آهنگ Ivan's info bajutesu ofopanal ANIME CASTLE2 laycetelldi آفتاب نت