محل تبلیغات شما

طنمهعیدانه

آجیل وشیرینی کجاست؟

یعنی از تصمیم بابام تعجب کردم،تصمیم گرفته بود که بریم ویلای شوهر خاله ام ، اونو که یادتونه، همونی که نذاشتکسی اونسال عیدی بگیره.

وقتی رفتیم تو ویلاش همون‌طورکه از اولم معلوم بود به جز چایی و آب چیزی جلومون نذاشت.

غروب که شد مادرم و خاله امتصمیم گرفتن برن خرید، منو دختر خاله ام هم اصرار اصرار که ما رو بهم ببرین ، ولیمگه گوش دادن. شوهر خاله ام پیشنهاد داد که اون برسونتشون بازار. همین کارم کردن.آخرشم منو دختر خاله ام و بابام نشستیم تو خونه . دختر خاله ام رفت اسباب بازیهاشو آورد تا باهام بازی کنه اما من چون ازش بزرگتر بودم ، فقط کنارش نشستم وداستان هایی که به هم می بافتو گوش کردم. یک ساعت همینطوری گذشت ، منم خسته شدم وگفتم: ببینم. بابای تو آجیل و شیرینی و اینا واسه عید نگرفته؟

بابام که کنار ما نشسته بودگفت: زشته دخترم.‌‌

-بابا مردیم از گشنگی . از ظهر تاحالا به شیکممون آب بستیم.

دخترخاله ام گفت: خریدها. ولیاز اول عید تاحالا به خودمونم نداده.

بابام با کنجکاوی پرسید: کجاگذاشته؟

- تو کابینت

-خب برو بردار بیار.

-نمیشه

پرسیدم: چرا نمیشه؟

-چون درش قفله.

با دلخوری گفتم: بچه گول می زنی. مگه در کابینتم قفل میشه.

بابام گفت: حتما از این درقدیمی قفل داراست. بهش می گفتن گنجه - رو کرد به دخترخاله ام و پرسید- می خواییه کم آجیل و شیرینی بخوری.

دختر خاله ام با خوشحالی گفت:آره.

بابام گفت: پس ما رو ببر اونجا.

هر سه تاییمون رفتیم سراغ اونکابینت ، عزممون رو جزم کردیم که بازش کنیم ، اول من سنجاق سرم رو به بابام دادم ،اما بابام نتوست بازش کنه، بعد بابام با کلید خودش چند بار به بقل قفل ضربه زد ،اما اونم جواب نداد . بابام رو کرد به دختر خاله ام و پرسید: ببینم . می دونیپیچ گوشتی و چکش کجاست؟

-آره.

-پس بدو بیارش

وقتی بابام پیچ گوشتی و چکش روازش گرفت ، هی باهاشون به بقل و اینور و اونور قفل ضربه زد، بالاخره قفل با جاشقلپه در اومد اما درِ کابینت اصلا باز نمی شد‌.

بابام که حسابی دستپاچه شده بودقفل رو گذاشت سر جاش و رو به دختر خاله ام گفت: اگه پرسیدن ما هیچ کاری نکردیم خب؟

- باشه.

وقتی خاله ام اینا برگشتن ،فهمیدم شوهر خاله ام نه به زنش و نه به مادرم اجازه نداده خیلی خرید کنن. شوهرخاله ام وسالیو برد بذاره تو کابینت ، کلیدشو درآورد و تا توی قفل زد ، مغزی قفلقلپه افتاد تو دستش:اِ. این چرا خراب شده؟

دخترخاله ام گفت: اصلا تقصیر مانبوده.

شوهر خاله ام رفت سراغ بچه اش وگفت: چی تقصیر شما نبوده؟.درست بگو.

دختره بی چاره با ترس گفت: مااصلاً واسه خوردن آجیل و شیرینی سراغ اون کابینت نرفتیم و عمو هم قفلش رو با سنجاقسر و پیچ گوشتی و چکش دستکاری نکرد.

شوهر خاله ام هم چپ چپ یه نیگابه بابام انداخت، پدرم هم سرشو انداخت پایین.

 

چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم

نویسندگی (طبق نظرات خوانندگان)

طنز اندر کاخ همایونی (مولانای بی خدا)

ام ,، ,بابام ,رو ,قفل ,شوهر ,خاله ام ,دختر خاله ,شوهر خاله ,و شیرینی ,آجیل و

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

14light دلـبستــه آن یـار خـراسـانــی خـویشم Kimberly's style androsuper دستهای آسمانی pilucatac مطالب اینترنتی پایگاه اطلاع رسانی تشکل های کشاورزی ICT | M-CAP7AIN بررسی مزایای مصرف جعفری